پابلو پیکاسو نقاش، شاعر، طراح صحنه، پیکرتراش، گراورساز و سرامیک کار اسپانیایی و یکی از برترین و تأثیرگذارترین هنرمندان سده ۲۰ میلادی بود. او به همراه ژرژ براک، نقاش و پیکرتراش فرانسوی، سبک کوبیسم را پدیدآورد.

از جمله آثار مشهور او میتوان به دوشیزگان آوینیون و گرنیکا اشاره کرد. پیکاسو بیشتر عمر خود را در فرانسه به سر برد. او به دلیل جستجوگری، نوآوری، پرکاری و اثرگذاری بر معاصران، یکی از مهمترین هنرمندان سده بیستم بهشمار میآید.
وی در ۲۵ اکتبر سال ۱۸۸۱ در مالاگا، یکی از شهرهای کشور اسپانیا، زاده شده و با نام «پابلو دیهگو خوسه فرَنسیسکو د پائولا خوان رمدیوس ترینیداد روییس ای پیکاسو» غسل تعمید داده شد. او فرزند یک نقاش تحصیل کرده به نام جوز روییسبلنکو (Jose Ruis Blanco) و ماریاپیکاسو (Maria Picasso) بود که از سال ۱۹۰۱ نام خود را به نام خانوادگی مادرش تغییر داد. پابلو از همان دوران کودکی به نقاشی علاقه پیدا کرد و از ده سالگی نزد پدرش که معلم یک آموزشگاه هنری بود، اصول اولیهٔ نقاشی را فراگرفت و دوستانش را با کشیدن نقاشی بدون بلند کردن قلم یا نگاه کردن به کاغذ سرگرم میکرد.
در سال ۱۸۹۵ به همراه خانواده به بارسلونا تغییر مکان دادند و پیکاسو در آنجا در آکادمی هنرهای عالی به نام لالُنخا (La Lonja) به تحصیل مشغول شد. در اوایل کار، دیدار او از مکانها و گروههای مختلف هنری تا سال ۱۸۹۹ در پیشرفت هنریش بسیار تأثیرگذار بود. وی تحصیلات خود را در فرانسه به پایان رساند.
او نزد پدرش که استاد نقاشی بود به آموختن پرتره نگاری پرداخت و در سال ۱۹۰۳ مقیم پاریس شد. در سالهای ۱۹۰۶ و ۱۹۱۰، به اتفاق ژرژ براک مکتب کوبیسم را پایهگذاری کرد. ژرژ براک، از نخستین کسانی بود که سنجاق و میخ را با هم توأم نمود و پیکاسو تخته و چیزهای دیگری را هم به آن افزود. پیکاسو در سبک خود شهرت فراوانی به دست آورد و پیروان فراوانی کسب نمود.
حجمگرایی یا کوبیسم (به فرانسوی: Cubisme) یکی از سبکهای هنری است. واژه «کوبیسم» از ریشه «Cube» به معنی «مکعب» اخذ شدهاست. این واژه را نخستین بار لویی وکسل منتقد هنری بکار برد. دوید هاکنی در کنفرانس دانشگاه هاروارد در ۶ فوریه ۱۹۸۶ در این باره میگوید:
امروزه کلمه کوبیسم برای آنچه که براک و پیکاسو انجام دادند عبارت بسیار سیه روز و بد گزینش شدهای است. در واقع این را لویی وکسل، منتقد معروف، پایه گذاشت. او داشت اتفاقی را که افتاده بود درک میکرد و فکر میکرد کوبیسم یعنی مکعبها و سطحها. و این برچسبی بود که دیگر به آن زده شده بود. کوبیسم ماجرای مکعبها نیست. این یک دید ساده انگارانه معمولی است که بشنویم کوبیسم از راه نوعی هندسه به تجرید میرسد.
پیکاسو زمانی که به کار مشغول نبود، از تنها ماندن خودداری میکرد و به همین دلیل در مدت کوتاهی حلقهٔ دوستانش که شامل گیوم آپولینر، ماکس ژاکوب و لئواستاین و همچنین دو دلال بسیار خوب به نامهای امبروز (Amborise Vollard) و برسول (Berthe Weel) بود، شکل گرفت. در این زمان خودکشی یکی از دوستانش به روی پابلوی جوان تأثیر عمیقی گذاشت و تحت چنین شرایطی دست به خلق آثاری زد که از آن به عنوان دورهٔ آبی یاد میکنند. در این دوره بیشتر به ترسیم چهرهٔ آکروباتها، بندبازان، گدایان و هنرمندان میپرداخت و در طول روز در پاریس به تحقیق بر روی شاهکارهایش در لوور و شبها به همراه هنرمندان دیگر در میکدهها مشغول میشد. پابلو پیکاسو در دورهٔ آبی بیشتر رنگهای تیره را در تابلوهای نقاشی خود به کار میگرفت.
پیکاسو دورههای هنری مختلف را گذراند که کمتر هنرمندی به چنین تجربهٔ عظیمی دست پیدا میکند. یکی از مهمترین دورهٔ کاری پیکاسو چنانکه پیش از این گفتهشد، دورهٔ آبی بود. با وجود اینکه تعهدات کاری در فرانسهٔ اواخر قرن نوزدهم و اوایل هنر قرن بیستم کمتر شده بود شاید هیچ هنرمندی به اندازهٔ پیکاسو در تعهد کاری خود، تلخی زندگی را آنقدر بزرگ نمایش نداد. این تلخی منحصراً در دورهٔ آبی (۱۹۰۴–۱۹۰۱) به اوج خود رسید چنانکه از مجموعهٔ رنگهای مالیخولیایی آن دوره با سایه روشن آبی و حاشیهٔ تاریک آن بر میآید بدون شک زندگی در فقر خانوادگی در زمان جوانی در سالهای اولیهٔ زندگیش در پاریس و برخورد با کارگران و گدایان اطراف خود درکشیدن پرترهٔ شخصیتها با حساسیت و احساس ترحم هر چه بیشتر نسبت به آنها تأثیر زیادی گذاشتهاست.
از نقاشیهای مهم این دوره میتوان به گیتار زن پیر، تراژدی، تدفین کاساگماس و زندگی اشاره کرد.
پیکاسو در سال ۱۹۰۴ به پاریس بازگشت و از آن زمان وارد دورهٔ دیگری به نام «دوره صورتی» یا «دوره دلقک» شد.
تک تک تابلوها و طرحهای پیکاسو، یادداشتهای روزانهٔ اوست و مجموعهٔ آنها کتاب زندگی او یا به بیان دیگر اتوبیوگرافی اش محسوب میشوند. تابلوی گرنیکا (نقاشی)ی او مهمترین اثر هنری متعهد که بیش از میلیونها تراکت و اعلامیهٔ تبلیغاتی در معرفی وحشت جنگ، ویرانی و قتلعام مردمان بی گناه یک شهر بی دفاع زیر اولین بمباران هوایی قرن بیستم در جامعهٔ جهانی تکثیر کرد، شناخته شد و تابلوی دوشیزگان آوینیون اش بزرگترین اثر هنری قرن بود.
تابلوی نقاش و مدلش از کارهای پیکاسو در ابعاد بزرگ است که در موزه هنرهای معاصر تهران نگهداری میشود.
در سال ۱۹۰۰ میلادی اولین نمایشگاه پیکاسو در بارسلونا تشکیل شد. در پاییز همان سال به پاریس رفت تا در آنجا مطالعاتی در ابتدای قرن جدید داشته باشد و در آوریل ۱۹۰۴ در پاریس اقامت کرد و در آنجا به وسیلهٔ آثار امپرسیونیست خود به شهرت رسید. اما پس از مدت کوتاهی اقامت در فرانسه با تغییر ارتباطات، جعبهٔ رنگ او به رنگهای قرمز و صورتی تغییر پیدا کرد. به همین دلیل به این دوره دوران صورتی پیکاسو میگویند. در این دوران پس از دوستی با برخی از دلالان هنر، شاعر آن زمان ماکس ژاکوب و نویسندهٔ تبعیدی آمریکایی، گرترود استاین و برادرش لئو که اولین حامیان او بودند، سبک او بهطور محسوسی عوض شد بهطوریکه تغییرات درونی او در آثارش نمایان است؛ و تغییر سبک او از دورهٔ آبی به دورهٔ رز در اثر مهم او به نام دوشیزگان آوینیون نمونهای از آن است.
گِرنیکا (به اسپانیایی: Guernica) نام اثری است از نقاش معاصر اسپانیایی، پابلو پیکاسو (۱۸۸۱ – ۱۹۷۳) که بمباران دهکده گِرنیکا در شمال این کشور توسط بمبافکنهای آلمان نازی در ۲۶ آوریل ۱۹۳۷ و در خلال جنگ داخلی اسپانیا را به تصویر کشیدهاست.
این اثر در ابعادی عظیم (تقریباً ۳٫۵ در ۷٫۵ متر) ترسیم شده که در همان سال در فرانسه (در دوران تبعید پیکاسو) به نمایش عموم درآمد. مولفههای اصلی این اثر (بعد از اغتشاش و سردرگمی چشمگیری که در اولین نگاه به بیننده دست میدهد) میتواند مرگ، خشونت، بیرحمی، زجر و درماندگی باشد که با استفاده از قالبی سیاه و سفید و به سبک عکسهای خبری در جراید کنار یکدیگر قرار گرفتهاند.
در مقام تفسیر کاراکترهای موجود در این اثر، خودِ نقاش گفتهاست: «… اگر شما معانی مشخص به مولفههای نقاشیهای من بدهید، ممکن است کاملاً به حقیقت نزدیک شده باشید، اما به هیچ عنوان به نیت من در جان بخشی به این مولفهها پی نبردهاید. هر حدس، گمان و استنتاجی که شما دارید بخشی از حالتی است که من هم تجربه کردهام اما به صورت ناخودآگاه و غیرارادی. من نقاشی میکنم برای خودِ نقاشی. من اشیا را برای چیزی که هستند، میکشم…»
دوشیزگان آوینیون (به فرانسوی: Les Demoiselles d’Avignon) اثری از نقاش معاصر اسپانیایی، پابلو پیکاسو (۱۸۸۱ – ۱۹۷۳ میلادی) و حتی به گفته هفتهنامه نیوزویک، تأثیرگذارترین کار هنری در یک صد سال گذشتهاست.
پیکاسو این اثر را در تابستان ۱۹۰۷ و در فرانسه، پس از بازدید از نمایشگاهی از ماسکهای آفریقایی که در پاریس برپا بود، کشید. این شاهکار هنری قرن بیستم پنج زن جوان را در فاحشهخانهای در خیابان آوینیون در شهر بارسلونای اسپانیا نشان میدهد. پیکاسو در خلق این اثر از زوایایی تند، اغراق در خصوصیات چهره و حتی خصیصههایی آنامورفیک الهام گرفته از ماسکهای آفریقایی که پیشتر دیده بود، استفاده کرد. وی بعدها نیز از این متد در خلق چهرهها در آثارش بهره میبرد و به گفته بسیاری از منتقدان هنری آثارش، وی انسانها را با نقابی بر صورتشان تصویر میکرد.
این اثر یکی از مهمترین آثار در دوران ابتدایی شکلگیری کوبیسم و نقطه عطفی در حوزه هنر مدرن بهشمار میآید. دوشیزگان آوینیون هم اینک در موزه هنر مدرن در نیویورک نگهداری میشود.
آخرین دوره کاری پیکاسو دوره سورئالیستی است که از ۱۹۲۴ آغاز میشود؛ ولی همیشه فاصله اش را با سورئالیستها حفظ کرد. پیکاسو و هنرمندان سوررئالیست جهان در اصول بنیادی، بدین معنا که هنر قادر است آنچه را که طبیعت و عقل نمیتوانند ابراز کنند نشان دهد، موافقت داشتند ولی اختلاف اساسی بسیاری بین پیکاسو و سورئالیستها وجود دارد: به عقیده آنها، پیکاسو به دنیای خارج و مضمون وابستگی بسیار دارد و از دنیای اوهام و رؤیاها بسیار دور است.
فراواقعگرایی یا سوررئالیسم (به انگلیسی: Surrealism) یکی از جنبشهای هنری قرن بیستم است. سوررئالیسم به معنی گرایش به ماورای واقعیت یا واقعیت برتر است. زمانی که دادائیسم در حال از بین رفتن بود، پیروان آن به دور آندره برتون که خود نیز زمانی از دادائیستها بود، گرد آمدند و طرح مکتب جدیدی را پی ریزی کردند. این شیوه در سال ۱۹۲۲ بهطور رسمی از فرانسه آغاز شد و فراواقعگرایی نامیده شد. این مکتب بازتاب نابسامانیها و آشفتگیهای قرن بیستم است.سوررئالیسم را میتوان یک جنبش هنری-اجتماعیِ بنیادستیز بهشمار آورد. میل به ایجادِ دگرگونی در زندگی روزمره از طریق آشکارسازی امرِ شگفتانگیز و تصادفی عینیِ نهفته در نظم ظاهریِ واقعیت دانستمعشوقهها و دوستدختران وی از جمله فرانسیس گیلوت،[۱۰] ماری ترزا والترز[۱۱] و ژنویو لاپورت[۱۲] موضوع اثرهای هنری وی بودند و نقش مهمی را در خلق برخی از بهترین آثار پیکاسو داشتند. کوبیسم در سالهای تعیینکنندهٔ ۱۴–۱۹۰۷ به عنوان جدیدترین و بانفوذترین سبک هنری قرن بیستم بسیار مورد توجه قرار گرفت و وسعت پیدا کرد. زمان قطعی توسعهٔ آن در طول تابستان ۱۹۱۱ اتفاق افتاد. همان موقعی که پابلو پیکاسو و جرجیس براک پا به پای هم به این سبک نقاشی میکردند. تنگ، کوزه و کاسهٔ میوه (Carafe, Jug and Fiuit Boul) مراحل اولیهٔ این سبک نقاشی پیکاسو را نشان میدهد. سطوح آن با صراحت به چند قسمت تقسیم شده اما با این وجود بهطور پیچیدهای چند تکه نشدند. از نظر شکل و قالب تودهای از خیال و وهم را در خود نگهداشته و با وجود اینکه از وجهٔ دراماتیکی آن کاسته شدهاست، اما قابل چشمپوشی نیست. در سیر تحولی این سبک، براک و پیکاسو کوبیسم تحلیلی را تقریباً در موضوع اختلال حواس کامل به وجود آوردند که در بین آثار پیکاسو ارگزن (Accordionist) ترکیب گیجکنندهای از این نوع بود.
وی در ۸ آوریل ۱۹۷۳، در حالی به اتفاق همسرش ژاکلین روک دوستانشان رو برای صرف شام پذیرایی میکردند بر اثر حمله قلبی درگذشت. ژاکلین روک که پس از پیکاسو شدیداً از نظر روحی دگرگون شده بود، در سال ۱۹۸۶، با شلیک گلوله خودکشی کرد.